آیتالله احمد جنتی، متولد 1305 در محله لادان اصفهان در خانوادهای روحانی به دنیا آمد. تحصیلات حوزوی را تا ۱۸سالگی در مدرسه جده بزرگ اصفهان ادامه داد. در ۱۳۲۴ به قم آمد و در مدرسه فیضیه به ادامه تحصیل نزد استادان شاخص پرداخت.
در یکیدوسال آخر عمر پربرکت حضرت امام خمینی(ره) چند پیام و بیانیه مهم ازجمله وصیتنامه، نامه به گورباچف، پیام پذیرش قطعنامه و منشور روحانیت صادر شد.
سال ۱۳۵۸ بود که سازمان عقیدتیسیاسی فراجا تشکیل شد. هرچند پیش از این چنین سازمانی وجود داشت؛ اما بهگونهای متفاوت و با برنامههای متفاوت بود.
درگذشت آیتالله سید حسین بروجردی، تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در دولت وقت که روحانیون بعضی از بندهای آن را مخالف با اسلام میدانستند، انقلاب سفید و حمله مأموران حکومتی به مدرسه فیضیه در فروردین۱۳۴۲ حوادثی بود که زمینهساز حوادث ۱۵خرداد۱۳۴۲ شد.
نام و نشانش حضرت روحالله بود و انقلابی در جهان بهراه انداخت و تثبیت کرد که با دین و مردم و میهن همزاد و هماهنگ بود و تا به امروز که سالهای سال از آن رویداد بیبدیل میگذرد …
ائتلاف بزرگ اصولگرایان، فهرست جامعتین، جمنا، شانا، مبنا، شورای وحدت، شریان، امنا و… اینها انواع اسمهای انتزاعی است که نام آنها را معمولا در ایام انتخابات میشنویم؛ روزبهروز هم اسامی زیادتر میشود تا گَرد کهنگی بر آنها ننشیند که معروف است «لِکُلّ جَدیدٍ لَذّه»، اما مردم چندان از چیستی و کیستی آنها سردر نمیآورند و معلوم نیست بهراستی امروز این جریانات چه میزان اقبال در میان مردم دارند؟
سال 59 بود که من هم مثل خیلی از بچهرزمندهها، خودم را به جنوب رساندم. خط معروفی بود به نام «خط شیر»؛ جایی که تمام فرماندهان جنگ، به خصوص بچههای اصفهان در آن خط تربیت شدند.
شروع آشنایی من با حاج علی زاهدی سال 61 و در لشکر امام حسین(ع) بود. حاج علی از همان روزهای اول توجه من را به خودش جلب کرد و به بهانه محبتی که به من نثار کرد، عجیب در دل و قلب من جای گرفت و اشتباه نیست اگر بگویم که پایه رفاقتمان از همان روزها شکل گرفت و تا زمان شهادتش ادامهدار شد.
آشنایی ما برمیگردد به سال 60 و منطقه دارخوین. من و چندنفر از بچههای دیگر و محمدرضا در منطقه پدافندی حاضر بودیم.
با سردار زاهدی همرزم بودم. او در اندیشه، تفکر، اخلاق، رفتار و عملکرد یک انسان کمنظیر و مطلوب خدا بود. اندیشه و تفکر او اسلامی و در صراط مستقیم و خط سیاسی امامین انقلاب بود.
ما صدایش میزدیم حاجعلی. سال 62 بود و عملیات خیبر که با او آشنا شدم. بعد از اینکه مؤسس و فرمانده تیپ قمربنیهاشم، حاج کریم نصر، در حین عملیات مجروح شد، بلافاصله فرماندهی سپاه حاجعلی را بهعنوان فرمانده به تیپ مأمور کردند برای ادامه عملیات.
دوره دوم سفر بابا به لبنان بود که من در همین مأموریت و در آنجا متولد شدم؛ سال 1378. هرچه در ذهنم بابا را مرور میکنم، میرسم به یک بابای تمامعیار و یک الگوی کامل در مسائل دینی و سیاسی. یک جورهایی کاملترین آدمی بود که تا حالا دیده بودم.