به گزارش اصفهان زیبا؛ توی گوشم گفت دست عمو پیدا شده. برای همه 130 نفر ما خواهر و برادرها و دختربرادرها و دخترخواهرها و عروس و داماد و نوه شنیدن خبرش، باز ترکیدن بغضی چند روزه بود. شب بود و غم، همه جانمان را پر میکرد.
دستت توی پارچه سفید بود بازش نکردند. بوی بهشت میداد. بوی بهشت را شنیدهای نه؟ تو بهشت را زندگی کردهای.چون شهادت را زندگی میکردی. برای ما بوی بهشت غنیمت است. خاکها را کنار میزدیم.
پرچم امام حسین(ع) بود. عبای رهبر بود و دستی که بازمیگشت کنار پیکرت. برای تو که از همه جانت تکهبهتکه گذشته بودی. از قطعهقطعه جسمت در همه این سالها گواه گرفته بودی. با ترکشهایی که نشسته بود به تن. گفته بودی این رزق دست راست. این رزق پاها. این رزق سر. این یکی هم رزق چشمها…
گفته بودی نمیدانم چرا دست چپم سالم مانده؟ پیکرت که از سوریه باز میگشت، دست چپ مانده بود زیر آوار… ما اینجا بودیم به دور از حادثه. بهمان گفته بودی «یدالله فوق ایدیهم» بخوانید. ما ذکر میگفتیم.
دستهایمان خالی بود. گاهی یک مشت بود که سالی یکبار روز قدس بالای سرمان مشت میشد. گاهی پای تلویزیون همهمان دستهای کوچک کودکی میشدیم که سنگریزه برمیداشت و پرتاب میکرد سوی زرهپوش اسرائیلی. گاهی مشتی سنگریزه بودیم که به حجرالاسود نشانه میرفت.
حالا دستت رسیده بود. دست پر هم رسیده بود. یک هفته پیش همینجا بین رفقای شهیدت شهید ردانی و شهید خرازی پیکری بیدست خاک کرده بودیم. مگر میشد پرسید کو دستت؟ نمیشد. ما آنچه در راه خدا دادهایم، پس نمیگیریم. همین چند شب پیش مشتهای موشکیمان را ازهمین جا سرمزارت و هزار نقطه دیگر روانه کرده بودیم تا اسرائیل. شب حمله موشکی ایران تا صبح ما «یدالله فوق ایدیهم» خوانده بودیم. خبر نداشتیم دستت باز خواهد گشت. دست چپ جاماندهات شاید یدالله شده بود آن شب. مانده بود کار را تمام کند و برگردد کنار پیکرت آرام بگیرد.