به گزارش اصفهان زیبا؛ پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری امامخمینی(ره)، الگوی جدیدی از مدیریت را به جهان ارائه کرد. این الگو که ترکیبی از مبانی حوزه مدیریت و حوزه روانشناسی بود، شگفتی اندیشمندان را برانگیخت و سبب ظهور نظریههای جدید مدیریتی شد.
مؤلفه برجسته این الگو، نفوذ جایگاه مدیر یا رهبر در قلوب جامعه است که سبب ایجاد رضایت و دلسپردگی عمیقی در بین ملت و عوامل اجرایی میشود. در این شرایط عوامل اجرایی یک کشور فقط بهمنظور کسب درآمد از مدیر خود فرمانبرداری نمیکنند، بلکه معتقدند عملشان معنایی فراتر یافته و رضایت مدیری را که دوستش دارند نیز در پی دارد؛ لذا آنها از جانو دل مایه میگذارند و بازده وکیفیت کار آنها افزایش پیدا میکند.
این الگوی مدیریتی لیدرشیپ یا رهبری نام دارد که الگوی مدیریتی رهبران، فرستادگان و اولیای خدا نیز به همین شیوه بوده است. رهبری این دست از مدیران با اموری که به زندگی مردم معنا میدهد، آمیخته بوده و روح طلب استعلا را در آنها تقویت میکند.
دانش مدیریت
بسیاری از صاحبنظران برای دانش مدیریت که یکی از مهمترین شاخههای علوم انسانی معاصر است، تعاریفی گوناگون ارائه دادهاند. اما برایند همه این تعاریف آن است که مدیریت، فراگرد بهکارگیری مؤثر و کارآمد منابع سازمان از طریق وظایف مدیریت برای دستیابی به اهداف معین است.
مدیریت با رویکرد، اهداف و مبانی خاص خود، در طی دو قرن اخیر، سیر تطور معنایی بسیاری به خود دیده و دستخوش تغییرات زیادی شده است. اما آنچه باعث تغییرات بنیادی در این علم و بلکه در تمام علوم دیگر شد، مربوط به تغییر نگرش به انسان در حدود ده قرن پیش است.
تغییر بنیادی نگرش به انسان و تحول علوم
رنسانس از قرن چهاردهم در ایتالیا آغاز و در میانه قرن پانزدهم اروپا را فراگرفت. بر اساس این رخداد مهم، تاریخ جدید حیات بشری و نگرشی نو به انسان آغاز شد؛ دراینراستا میراث علمی یونان و روم باستان بهخصوص آثار نویسندگانی مانند افلاطون، سوفوکل و پلوتارک با بهروزرسانی در جامعه تئوریزه شد و رواج پیدا کرد.
مطالعه آثار کلاسیک در دوران رنسانس را «دانش نو» نامیدند و همراه با آن ارزشهای فردی موردتوجه مضاعف قرار گرفت. گرایش به انسان در دوره رنسانس را سالها بعد و در قرن نوزدهم «انسانگرایی» نام نهادند؛ زیرا در عمل توجه به انسان و موضوعات مربوط به او جایگزین توجه به مسائل روحانی، معنوی و آسمانی شد.
در این نگرش جدید شخصیت و شکوفایی کامل انسان بر هر چیز دیگر مقدم شمرده میشود. انسانگرایی مدرن دو قرائت فردگرا و جمعگرا دارد. در قرائت فردگرا که در برخی مکاتب فلسفی و سیاسی مانند پراگماتیسم، اگزیستانسیالیسم، لیبرالیسم و … ظهور و بروز بیشتری یافت، اصالتی کامل به تکتک افراد داده شد.
در این دوره ابتدا مقولههایی مانند اختیار و آزادی انسان به بهانه تقابل با کلیسا موردتوجه قرار گرفت و پسازآن طبیعتگرایی، تأیید جایگاه لذت در مقولهها و زندگی اخلاقی و تساهل و تسامح دینی از دیگر مسائلی بود که مطرح شد. تأثیرات این رویکرد جدید، پس از مباحث فکری و نظری علوم انسانی در حوزههایی همچون زیستشناسی، پزشکی، شیمی، فیزیک و… نیز خودنمایی کرد.
در قرن ۱۷ و ۱۸ با ظهور فیلسوفانی همچون دکارت، بیکن، برونو و اسپینوزا، رسالت سعادتمند کردن انسانها به عقل داده شد و فیلسوفانی همچون هیوم و لاک و بارکلی، موضوع اصالت تجربه را مطرح کردند. در این دوره برای پاسخ به مسائل اساسی و محوری وجود انسان و سروسامان دادن به زندگی فردی و اجتماعی او، موازین عقلی، جایگزین کشف فهم و اراده خدا در زندگی انسان شد و قهر و رضایت خداوند، جایگاه خود را به مقولهها و برنامههایی داد که بر اساس آنچه عقل نامیده میشد، طراحیشده بود. اخلاق جایگزین آموزههای دینی بهخصوص مسیحیت و فرایندهای عقلمحور، تعیینکننده ارزشها، بایدها و نبایدهای اخلاقی شد.
در دنیای سیاست نیز میل و اراده اکثریت، قدرت و غلبهمداری بهجای تعالیم دینی و حکومتهای دینمحور نشست. همین نگرشها سبب شروع دوران استعمار شد؛ دورهای که پشتیبانی جدی پاپ و کلیسا را نیز بههمراه داشت. تاراج ثروتهای دو قاره آسیا و آفریقا در کنار انتقال دانش و صنایع از تمدنهای چین، هند باستان و تمدن اسلامی، روم و یونان باستان به دوره جدید، انقلاب صنعتی اروپا را رقم زد.
از ابتدای ظهور رنسانس تاکنون، پدیده اومانیسم با شدت و ضعفهادارای مؤلفههایی بدین شرح بوده است: حذف رابطه انسان با آسمان و آموزههای ادیان، محدود کردن افق دید انسان به زندگی در دنیا و غفلت عمدی از زندگی پس از مرگ، جدا کردن دین از مناسبات اجتماعی، محور قرار دادن انسان و اصالت و جایگاه بخشیدن به همه امیال و علایق او، باور داشتن به عقل، شکگرایی و عملگرایی بهمثابه ابزارهایی مناسب برای کشف حقیقت و بازسازی جامعه بشری، تلقی عقل و اختیار بهعنوان بنیادیترین ابعاد وجود انسان، تلاش برای برپاساختن اخلاق و ارزشهای جامعه بر پایه خودمحوری، ادعای تکثرگرا بودن جامعه و اجازه و مجوز به هر نوع دیدگاه، برتری دموکراسی نسبتبه انواع دیکتاتوری با اینکه بهتصریح تحلیلگران و نظریهپردازان، دموکراسی، خود نوع خاصی از دیکتاتوری است، القای مستمر و جدی تقابل عقل و آموزههای دینی و نفی مبدأ و معاد و رد انتصاب آنها به خدا.
همانطورکه ملاحظه میشود این مکاتب بر پایه تعدادی مبانی همچون لذتانگاری، پذیرش وجدانی عمل به مفهوم اینکه معیار اخلاقی بودن عمل آن است که همه مردم آن کار را ستایش کنند، منفعتگرایی یعنی اینکه هر عملی که دارای سود و منفعت باشد، ارزشمند است، شکل گرفتهاند.
لزوم بازخوانی، استقصا و رجوع به نظام ارزشی اسلام پس از آشنایی با سیر تحول دنیای غرب، لازم است که بهمنظور ارائه مدل مطبوع و مطلوب مبانی علوم انسانی اسلامی، شناخت درستی از اسلام و نظام ارزشی آن صورت پذیرد. یکی از حوزههای مهم مطالعات اسلامی، حیطه مطالعاتی مدیریت اسلامی است که با وجود تلاشهای فراوان، همچنان با ایدئالها فاصله بسیار دارد. آیتالله مصباح در تبیین چارچوب کلی نظام ارزشی اسلام بیان میکند که واژه نظام ارزشی اسلام، گویای عملکرد مجموعهای از دستگاههای مختلف ارزشی، شناختی و … است؛ بهگونهای که تمامی آنها بهسوی هدف واحدی متوجه باشند.
بهعبارتدیگر مقصود از نظام ارزشی اسلام، مجموعهای هماهنگ و مرتبط با بایدها و نبایدهاست که تمامی آنها هدف واحدی را تعقیب کنند. پس انسان در این نظام بسیار فراتر از موجودی منحصر در نیازهای زیستی است و در این دیدگاه علاوهبر تأمین نیازهای زیستی به هدف از آفرینش انسان و راههای رسیدن او به کمال نیز توجه شده است.
مثلا در این دیدگاه یک نیروی سازمانی را هرگز نمیتوان جدای از خانواده یا نیازهای معنوی او در نظر گرفت و بهصرف کارکردن او در سازمانی زندگی او را در عرصههایی دچار آسیب یا مخاطره کرد. نکته دیگر اینکه در این نظام، علاوهبر ظاهر رفتارها به باطن آنها و در اصطلاح اسلامی به حسن نیت از انجام آنها نیز توجه میشود، رفتارها و تصمیمها باید ازلحاظ عقلی قابل دفاع باشد و در آن انواع و مراتب مختلف ارزشها و نیز لذتهای مادی و غیرمادی موردتوجه قرار گیرد.
نظام مدیریت اسلامی
در نظام مدیریت اسلامی، پیشاز هر چیز جنبههای مختلف زندگی افراد و نیز تأثیرات تصمیمها و رفتارها در عرصههای مختلف برونسازمانی موردتوجه قرار میگیرد، اما بعضا در تبیین این نظام بهطور عمیق به مبحث مدیریت اسلامی پرداخته نشده و بهصورت بنیانی به آن نگاه نشده است؛ چراکه در این مقوله ابتدا باید دیدگاه اسلام درباره هستی انسان و ارزشها مشخصشود و سپس با تبیین چرایی، هدف و معیارها در مدیریت اسلامی به نظام مبنا و جامعی از آن دستیافت.
زیرا جهانبینی الهی، کل جهان هستی را بهصورت مجموعهای هماهنگ و هدفداری میبیند که تحت تدبیر و مدیریت عالیه الهی قرار دارد و سنتهای الهی بر آن حاکم است و ستیزهجویی با نوامیس تکوینی و تشریعی الهی، نتیجهای جز شکست نهایی ندارد؛ بنابراین باید در برنامهریزیها و تعیین اهداف و خطمشیها و حتی در اعمال روشهای جزئی، اراده تکوینی و تشریعی الهی را دقیقا رعایت کرد.
از سوی دیگر در نظام مدیریتی الهی، جهان هستی و بهویژه کره زمین با متعلقاتش بهگونهای آفریدهشده که متناسب با حرکت تکاملی انسان باشد و در این جهت هیچ فرقی بین مرد و زن، سیاهوسفید، شرقی و غربی و انسانهای امروز و فردا نیست.
بنابراین رعایت مصالح همه افراد حتی افراد خارج از سازمان و مصالح همه ملتها در برنامههای کلان این نظام لازم و ضروری است. مگر اینکه افراد یا گروههایی به خاطر عناد و لجاج، مصالح دیگران را به خطر اندازند. نکته دیگر اینکه در این نظام، بهرهبرداری از منابع طبیعی و مواهب الهی از حقوق مسلم همه انسانها و آیندگان است؛ لذا باید از اسراف، تبذیر و نابودی محیطزیست جلوگیری کرد. لازم به ذکر است در دنیای کنونی که مدیران تنها به افزایش سود و درآمد و ثروت توجه دارند و فقط بهرهوری و افزایش راندمان کاری، هدف اصلی آنها محسوب میشود، بهرهکشی از کارگران و زیردستان به حداکثر رسیده است.
نهایت عنایتی که به نیروهای دونپایه با این رویکرد مدیریتی میشود، توجه به رفاه عمومی یا در مراتب بالاتر، تحقق عدالت سازمانی است. علاوه بر این و بر اساس مکتب منفعتگرایی، مدیران صرفا منافع زندگی دنیایی را لحاظ کرده و تنها نیروهایی را استخدام میکنند که بتوانند از آنها سود مادی ببرند. درنتیجه چنین رویکردی، صالح بودن یا نبودن نیروها و نیز رشد و کمال آنها در نظر گرفته نمیشود.
این نگرش مدیریتی، سبب صرف بیشاز یکسوم اوقات شبانهروز یک فرد در محیط سازمان میشود که این پدیده، تخریب نهاد خانواده و کاهش کارکردهای مثبت این نهاد را به دنبال دارد. این در حالی است که در مدیریت اسلامی بنیادی و جامع، وقتی سخن از انسانهای مرتبط با سازمان به میان میآید، مصادیق آن محدود به مدیریت و کارکنان سازمان نمیشود و گستره وسیعی را در بر میگیرد که باید در همه این مناسبات، فراتر از معیارهای اقتصادی، کرامت انسانی آنها لحاظ شود و تصمیمگیری، برنامهریزی، اجرا و ارزیابی براساس آن صورت گیرد.
از منظر اندیشمندانی همچون آیتالله مصباح، اسلام تنها دین مکتبی است که همه ارزشهای اخلاقی آن در یک مجموعه بههمپیوسته گردهم آمده و قابلیت تبیین عقلانی و فلسفی دارد. در این نظام، محور همه ارزشها خداوند متعال و قرب به اوست و برای همه موجودات و بهخصوص انسانها، کمال مخصوص به خود آن موجود در نظر گرفته شده است.
بر این اساس هر فرد در سازمان، اعم از مدیر و زیردست، خود را جزیی از یک نظام منسجم میبیند که در راستای دستیابی به هدفی مشخص گردهم آمدهاند و نباید این نظام را برهم زنند. بدیهی است که در این نظام میتوان مستقل از دیگر اجزا حرکت و فعالیت کرد، درحالیکه تعاون، همکاری و همراهی اجزای خرد و کلان جایگاهی ممتاز دارد. سیاستگذاری و برنامهریزیهای مدیریتی برای جامعه انسانی در این نظام، همانند مدیریت غربی، محدود به زندگی مادی نیست و طبیعتا به زندگی پس از مرگ نیز بیتوجهی رخ نخواهد داد.
برای نمونه در فرایند تولید و عرضه، هرچقدر هم که یک صنعت سودآور و پرمشتری باشد، مانند صنعت مواد مخدر، نمیتوان شرایط را برای فعالیت رسمی سازمانهایی با چنین مأموریتهایی مهیا کرد. همچنین اجرای برنامههای مدیریتی همچون به دریا ریختن گندم برای ایجاد تعادل بین عرضه و تقاضا در شرایطی که میلیونها انسان در جهان از گرسنگی در رنج هستند نیز در سیستم مدیریت اسلامی بههیچوجه پذیرفتنی نیست.
مقوله استثمار و بهرهکشی بیحدوحصر از زیردستان نیز همینگونه ممنوع و نپذیرفتنی است. تغییر نگرش نسبتبه هستی انسان و توجه به کمال و زندگی پس از مرگ اوست که باعث میشود اجرای این نوع برنامهریزیهای مادیگرانه محض، مردود شمردهشود و در هیچ شرایطی حمایت از آنها صورت نگیرد.
البته لازم به ذکر است که نسبتبه نظریه مدیریت اسلامی، واکنشهای مختلفی وجود دارد. گروهی از صاحبنظران این عرصه به انکار آن میپردازند و مدیریت اسلامی را از اساس نادرست میشمرند. عدهای دیگر از یکسو، نظام مدیریت غربی را میپذیرند و ازسوییدیگر، چون دین اسلام را دین کامل و مترقی میدانند، بهدنبال یافتن مبانی مدیریت غربی در آیات و روایات بوده تا پس از یافتن آن مبانی با افتخار اعلام کنند که اسلام نیز در ۱۴۰۰ سال قبل همین مطالب را بیان کرده است. اما نگاه دیگر، همان رویکردی است که آیتالله مصباح یزدی ارائه داد و بهعنوان مدیریت اسلامی مبنایی و جامع مطرح کرد. ایشان در توضیح این رویکرد چنین مطرح کرده است: «این دیدگاه تأکید ویژهای بر ارزشها و نقش مهم آن در نظریههای مدیریت دارد … .»
مؤلفههای مدیریتی از منظر امام خمینی (ره)
امام خمینی رهبر انقلاب اسلامی در مدل مدیریت خویش اصولی را ترسیم کرد که همگی برای حفاظت از گوهر کرامت انسانی پایهریزی شده بود. اخلاقمداری، احساس تعهد عمیق دینی، توجه به آیات الهی و کرامت انسانی وجه تمایز مدیریت امامخمینی (ره)با دیدگاههای مدیریتی مرسوم در جهان معاصر است.
روزنامه تایمز لندن که بهعنوان سخنگوی دولت استعماری انگلیس محسوب میشود در توصیف امام خمینی(ره) چنین نوشت: «امام خمینی رهبری بود که تودهها را با کلام خود مسحور میکرد. او به زبان مردم عادی سخن میگفت و به طرفداران محروم و فقیر خود اعتمادبهنفس میبخشید. این احساس آنها را قادر میساخت تا هر کسی را که سر راهشان قرار گیرد، کنار بزنند. او به مردم نشان داد که حتی میتوان در برابر قدرتهایی نظیر آمریکا نیز ایستاد و نهراسید».
امام خمینی(ره) مؤلفههایی را بهعنوان مبانی مدیریتی خویش همواره مدنظر داشت که در ادامه به شرح برخی از آنها پرداخته خواهد شد.
تبعیت از تعالیم اسلام
پیروی از آموزههای مقدس اسلام و بهکارگیری همه اصول دینی در خطمشیها و برنامهریزیها از مهمترین مبانی سبک مدیریت امام خمینی بود. ایشان در سخنانی چنین فرمود: «همه ما باید با برنامههای اسلامی پیش برویم. پیروزی ما مرهون اسلام است؛ نه مرهون رهبری من، نه مرهون شما و نه مرهون هیچ قوهای. فقط مرهون اسلام است».
ایشان معتقد بود که با پیروی از آموزههای اسلامی میتوان به اهداف والایی دست یافت که دنیای غرب از رسیدن به آن ناتوان است. غربیها در اثر دور ماندن از چنین تعالیمی با چالشهای مدیریت متعددی مواجهاند. زیرا فقط دین اسلام است که کرامت و ارزش واقعی انسانها را رعایت کرده و آدمی را از پوچی، تهی بینی، دنیایی مبتنی بر مادیات و … دور نگه میدارد و معنویات را وارد محیط زندگی و کار او میکند.
مسئولان، خادمان ملت
امام خمینی (ره) همیشه مدیران و مسئولان دستگاههای دولتی را خدمتگزاران مردم دانسته و هیچگاه پست و مقام را مانع از خدمتگزاری به آنها نمیدانست. ایشان در سخنانی چنین بیان میکرد: «این ملت حق دارد؛ زیرا آنها دست شما را گرفته و این بالا نشانده است. شما باید خدمت به این مردم کنید. ما همه باید خدمتگزار اینها باشیم. شرافت همه ما به این است که به خلق خدا خدمت کنیم. اینان بندگان خدا هستند؛ خدای تبارکوتعالی علاقهمند به این بندگان است و ما مسئولیم که به آنها خدمت کنیم.»
ضرورت سادهزیستی کارگزاران
امام خمینی(ره) هم خود سادهزیست بود و هم کارگزاران حکومت را به آن دعوت میکرد. ایشان همواره به مسئولان سفارش میکرد که از اخلاق کاخنشینی بر حذر باشند و نحوه زندگی خود را همانند مردم عادی و متوسط تنظیم کنند. در این راستا میتوان به گزارش ماشائولین، خبرنگار مجله گلوبال تایمز اشاره کرد که در توصیف بازدید از حسینیه جماران چنین نگاشته است: یکی از نکات قابلتأمل برای من این بود که زندگی امام خمینی تا پایان عمر در اوج سادگی و بیآلایشی سپری شده است. او در گزارش بازدید خود از محل کار امامخمینی چنین ادامه میدهد: «این اتاق فقط ۱۲ مترمربع وسعت دارد. اصلا نمیتوان باور کرد که خانه امام خمینی، آنقدر ساده، بیآلایش و کوچک باشد. در اتاق ایشان یک جلد قرآن کریم، کتاب مقدس مسلمانان، یک سجاده و یک تسبیح مشاهده میشود و همه مال و دارایی امامخمینی را همین وسایل تشکیل میدهند».
برقراری عدالت؛ هدف غایی نظام اسلامی
امام خمینی بر اجرای عدالت اجتماعی، دینی و سیاسی و قانونگرایی بسیار تأکید داشت و همه دولتمردان را ملزم به رعایت قانون میکرد. ایشان در کتاب ولایتفقیه چنین نوشته است: «حکمت آفریدگار بر این تعلق گرفت که مردم به طریقه عادلانه زندگی کنند و در حدود احکام الهی قدم بردارند. این حکمت همیشگی و از سنتهای خداوند متعال و تغییرناپذیر است. ایشان عدالت را در قائل نشدن امتیاز برای اقشار خاص، اقامه قسط، رفع ستمگری و چپاولگری، اقامه عدل و رفع ایادی ظالم، تأمین استقلال و آزادی، تعدیل ثروت بهطور عادلانه و قابل عمل و عینیت همانگونه که در اسلام تبیین شده است، تعریف میکرد.
آثار پذیرش مدیریت مبنایی و جامع اسلامی
یکی از ابتداییترین نتایج تحقق رویکرد مدیریت اسلامی جامع و مبنایی آن است که بهجای نیاز به منابع و نیروهای فراوان برای نظارت با تقویت نیروی خودکنترلی در سازمانها بسیاری از نیروها، امکانات و فرصتها، صرف تولید، بهبود و ارتقای سازمانی خواهد شد. تحقق این موضوع به معنای لزوم برچیده شدن کامل نظارت بر سیستم و سازمان نیست. چنانچه در حکومت کوتاهمدت امیرالمؤمنین علیهالسلام نیز مشکلات، خیانتها و نابسامانیهای فراوانی از طبقه کارگزاران ایشان مشاهده و گزارش میشد.
علاوه بر این، خصلتها و ویژگیهای لازم برای مدیران شایسته در سایه تعالیم اسلامی بهتر پرورش مییابد. مدیری که با اخلاق اسلامی و باروح توکل بر خدا و اعتماد بر قدرت او تربیتیافته، هنگام بروز خطرها و بحرانها، خود را نمیبازد. چنین مدیری تصمیمهای عاقلانهتر و سنجیدهتری اتخاذ میکند و بهتر میتواند روحیه کارمندان و زیردستان را تقویت کند و ایشان را به فرجام نیک، امیدوار سازد و از یأس و نومیدی و خودباختگی نجات دهد.
چنین مدیری تحتتأثیر چربزبانیها و تملقگوییها قرار نمیگیرد و در دام حیلههای سودپرستان مکار نمیافتد. از سوی دیگر، او با رفتار متواضعانه و فروتنانه و با دلسوزیها و مهربانیهای مخلصانه، علاقه کارمندان را جلب میکند و درنتیجه بدون اینکه نسبت به کسی ستمی روا داشته شود، بازده کار افزایش مییابد.
مدیریت اسلامی بخشی از هزینهها و نیروهایی که نظامهای دیگر آن را صرف کنترل و بازرسی و اطلاعات و ضداطلاعات میکنند، در راه ارتقای فرهنگی و رشد معنوی کارکنان به کار میگیرد تا با تقویت روحیه دینی و تقوا و خداترسی، عامل کنترلکننده درونی در افراد به وجود آید و ضمن تأمین اهداف سازمان، رشد و ترقی و تعالی معنوی انسانها نیز حاصل شود. در سایه مدیریت اسلامی از یکسو، هزینههای نظامهای اطلاعاتی کاهشیافته و از سویی دیگر، سطح فرهنگ و معنویات انسانها بالا میرود.