برادران شهید حسن و مهدی ربانی به روایت هم‌رزمانشان

ربانی‌ها تربیت خدایی داشتند

وقتی نام شهدای محله پامنار را می‌خوانم، به فامیل‌های مشابهی می‌رسم که نشان از برادری‌شان دارد، خانواده‌هایی که دو شهید، سه شهید و حتی بیشتر تقدیم این مرزوبوم کرده‌اند.

تاریخ انتشار: 13 ساعت قبل
مدت زمان مطالعه: 4 دقیقه
ربانی‌ها تربیت خدایی داشتند

به گزارش اصفهان زیبا؛ وقتی نام شهدای محله پامنار را می‌خوانم، به فامیل‌های مشابهی می‌رسم که نشان از برادری‌شان دارد، خانواده‌هایی که دو شهید، سه شهید و حتی بیشتر تقدیم این مرزوبوم کرده‌اند. خانواده ربانی، از خانواده‌های قدیمی محله پامنار هم از همین خانواده‌هاست. شهیدان مهدی و حسن ربانی پسران این خانواده‌اند. پدری، آن‌ها را این‌گونه تربیت‌کرده است که خود پیرغلام اهل‌بیت است و مادری که زینب‌وار در غم فراق فرزندانش صبر پیشه کرده است. شهید مهدی ربانی، معاون فرمانده گردان ابوالفضل(ع) بود و شهید حسن ربانی رزمنده بسیجی گردان امام‌حسین(ع).

او در عمل نشان می‌داد، حسینی است

حاج‌آقا کریم حسینی، هم‌رزم شهید حسن ربانی، از خاطره‌ها و خصوصیت‌های اخلاقی او می‌گوید و صحبتش را با دو سلام از زیارت آل‌یس شروع می‌کند: «السلام علیک یا داعی الله و ربانی آیاته»؛ «سلام بر تو ای دعوت‌کننده به‌سوی خدا و عارف به آیاتش» و ادامه می‌دهد: «من با این دو سلام صحبتم را درباره شهید حسن ربانی آغاز کردم؛ چون این دو صفت در ایشان نیز تبلور زیادی داشت. من وقتی با ایشان آشنا شدم و روی کارها و اخلاقشان دقت کردم، دیدم ایشان یک سروگردن از بقیه بالاتر است. یک نظریه‌پرداز ژاپنی‌آمریکایی به نام فوکویاما می‌گوید: “شیعه دو بال دارد: یک بال سرخ حسینی و یک بال سبز مهدوی و یک زره دارد که آن ولایت‌فقیه است. ما اگر بخواهیم این پرنده را بزنیم، اول باید زره او را بزنیم و بعد بال حسینی و سپس بال مهدوی را.” شهید حسن ربانی، فردی بود که تمام این سه ویژگی را داشت. بعضی افراد فقط امام‌حسین(ع) را با روز عاشورا و تاسوعا می‌شناسند؛ ولی ایشان در طول سال، حسینی بود و این را در عمل نشان می‌داد.»

ختم صلواتی که مستجاب شد

حاج‌آقا حسینی تأکید می‌کند: «ایشان مهدوی هم بودند. هر هفته، سه‌شنبه‌ها از صبح تسبیح دستش بود و صلوات می‌فرستاد. این رسم خانوادگی ایشان بود؛ هر هفته، سه‌شنبه، در منزل پدرشان نیز ختم صلوات برپا می‌شد. ما هروقت اصفهان بودیم، در ختم صلوات شرکت می‌کردیم‌؛ دوستان دیگر هم می‌آمدند و بعد از یک بار آمدن پای ثابت این جلسه می‌شدند. جالب بود؛ برای هر دور تسبیح صلوات یک نخود کنار می‌گذاشتند تا برسد به ۱۴هزار صلوات. بعد از کربلای۴ تا کربلای۵، گردان در وضعیت آشفته‌ای بود. فرمانده گردان و کادر بالای گردان شهید شده بودند و گردان در وضعیت بلاتکلیفی قرار داشت. بقیه گردان‌ها می‌رفتند عملیات و فقط گردان ما مانده بود. خیلی وضعیت سخت و اذیت‌کننده‌ای بود. یک روز برای خلاص‌شدن از این وضعیت باهم قرار گذاشتیم ختم صلوات برداریم؛ بقیه هم استقبال کردند. شب چهارشنبه به یاد جلسه‌های ختم صلوات، شروع کردیم به فرستادن صلوات‌ها؛ با این تفاوت که هر دور تسبیح یک ریگ کنار می‌گذاشتیم. سه روز بعد حاج‌حسین خرازی آمد و فرمانده گردان را معرفی کرد. چند روز بعد رفتیم عملیات. اثر ختم صلوات را به چشم دیدیم.»

به راهی که در آن قدم گذاشته بود ايمان داشت

حاج‌آقا حسینی در ادامه به یکی دیگر از خصوصیات اخلاقی شهید اشاره و بیان می‌کند: «یکی از خصوصیات شهید حسن ربانی، اخلاص ایشان بود. یک جمله از ایشان را به‌عنوان‌مثال می‌گویم. یک‌بار، باهم درباره جبهه صحبت می‌کردیم که آیا خدا از ما قبول می‌کند یا نه؟ من گفتم: اگر یک عملیاتش از ما قبول شود، برای هفت‌پشتمان کافی است. ایشان گفت: یک عملیات؟ یک صبحگاهش را هم که خدا قبول کند، برای هفت‌پشتمان بس است. این جمله را گفت؛ چون حسن‌آقا به راهی که در آن قدم گذاشته بود، ايمان داشت و این صحبت‌هایش نشانه اعتقاد و اعتماد به راهی بود که در آن حضور داشت.»

بسیار اهل احسان بود

حسینی می‌گوید: «او خیلی به فکر کمک‌کردن به دیگران بود. از چيزی که خودش داشت، راحت می‌گذشت و آن را به دیگران می‌بخشید. یادم هست وقتی شهردار (مسئول توزیع غذا و… در جبهه) قاشق‌های غذاخوری را وسط سفره می‌گذاشت، یا من دو تا برمی‌داشتم و یکی به ایشان می‌دادم یا اگر من نبودم، ایشان برایم برمی‌داشت؛ ولی اگر می‌دید کسی قاشق ندارد و به او قاشق نرسیده است، قاشق خودش را به او می‌داد. (می‌خندد و می‌گوید) شاید از یک قاشق گذشتن به نظرتان چیزی نباشد؛ ولی، پله‌پله انسان رشد می‌کند. اگر بتوانیم از چیزهای کوچک بگذریم، بعد می‌توانیم از بزرگ‌تر از آن‌ هم بگذریم. هیچ‌وقت ندیدم کسی احتیاج به کمک داشته باشد و ایشان بی‌تفاوت از کنارش بگذرد. بارها شده بود موتوری، بنزین تمام کرده بود، می‌ایستاد و به او بنزین می‌داد یا اگر کسی از او قرض می‌خواست، حتی اگر نداشت، خودش از کسی قرض می‌کرد و به آن شخص می‌داد؛ خدا هم مزد زحمت‌هایش را داد: “هل جزاءالاحسان الا الاحسان”.»

همیشه باهم بودیم به‌ جز لحظه شهادت

حاج‌آقا حسینی اشاره می‌کند: «من و حسن‌آقا همیشه باهم بودیم؛ چه در جبهه، چه وقتی برمی‌گشتیم؛ ولی آخرین‌دفعه حسن‌آقا زودتر از من رفت. من به خاطر چهلم پدربزرگم باید تا جمعه می‌ماندم اصفهان. یکشنبه که رسیدم خرم‌آباد، در اخبار اعلام شد که فاو تک خورده است. همان روز شهید شده بود. روز آخر شعبان بود و من همیشه در این روز به یاد ایشان می‌افتم.»

سابقه درخشانی در عملیات‌ها داشت

محمود نجیمی، هم‌رزم شهید مهدی ربانی، در کتاب عملیات بدر در قسمت خاطره‌ها به ایشان اشاره می‌کند و می‌نویسد: «داشتم فرماندهی را ترک می‌کردم، برادر ابوشهاب گفت: یک کادر باسابقه و قدیمی دیگر هم برایتان می‌فرستم. برادر مهدی ربانی، او از قدیمی‌هاست. در گروهان به کارش بگیرید؛ به‌عنوان معاون گروهان توانش را دارد.»

نجیمی در توضیحی درباره شهید می‌نویسد: «پاسدار و فرمانده شهید، مهدی ربانی ۲۱ساله، سابقه درخشانی در عملیات‌ها داشت؛ اما زیر بار مسئولیت نمی‌رفت. مهدی در محاصره عملیات بدر در سال ۶۳، محور الصخر، جاده خندق به شهادت رسید و پیکر مطهرش در منطقه دشمن باقی ماند؛ اما ۱۶ سال بعد پیکر مهدی را تحویل خانواده‌اش دادند و طی مراسمی باشکوه در کنار برادر ۱۷ساله شهیدش، رزمنده بسیجی حسن ربانی، که در ۲۸فروردین۱۳۶۷ در عقب‌نشینی فاو به شهادت رسیده بود، به خاک سپرده شد.»

برچسب‌های خبر
اخبار مرتبط
دیدگاهتان را بنویسید

- دیدگاه شما، پس از تایید سردبیر در پایگاه خبری اصفهان زیبا منتشر خواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که به غیر از زبان‌فارسی یا غیرمرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد‌شد

2 × یک =