آرشیو سرویس دفاع مقدس
«به ‌نام شهید» باید به یک پویش ملی تبدیل شود
08:37 - 20 آبان 1402
شهروندان اصفهانی از شهدای دفاع‌مقدس می‌گویند:

«به ‌نام شهید» باید به یک پویش ملی تبدیل شود

پویش «به نام شهید» با هدف مشارکت شهروندان در تکمیل تابلوهای مزین به تمثال شهدا در معابر شهر اصفهان، پنجشنبه، هجدهم آبان، با حضور خانواده‌های معظم شهدا، رزمندگان هشت سال دفاع‌مقدس، جانبازان، مردم اصفهان و جمعی از مدیران شهری اصفهان به‌صورت رسمی آغازبه‌کار کرد.

آدم‌های بدون‌فیلتر!
12:24 - 13 آبان 1402

آدم‌های بدون‌فیلتر!

غیرت داشتند. سن‌وسال بهانه بود. آن‌ها فهمیده بودند مدرسه و کلاس درسشان، همان جبهه است؛ برای همین پشت سنگرنشستن را به پشت نیمکت‌نشستن ترجیح داده بودند.

مدیری که با دانش‌آموزانش راهی جبهه می‌شد!
12:09 - 13 آبان 1402
گزارشی از اولین هنرستان اصفهان فعال در جبهه و پشت‌جبهه؛ «هنرستان ابوذر»:

مدیری که با دانش‌آموزانش راهی جبهه می‌شد!

مهندس اصغر شریفی‌پور مدیر سال‌های ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۹ هنرستان ابوذر بوده است، مدیری که در طول سال‌های جنگ تحمیلی کنار دانش‌آموزانش مانده، با آن‌ها جبهه رفته، با آن‌ها در عملیات شرکت کرده، با آن‌ها پای تابوت دانش‌آموزان شهید هنرستان گریه کرده و خودش هم مجروح شده است.

کاش با شهادت قد بکشیم و بزرگ شویم!
11:11 - 13 آبان 1402

کاش با شهادت قد بکشیم و بزرگ شویم!

نمی‌دانم… نمی‌دانم تک‌تک حرف‌های امروزم در قدوقواره ذهن کم‌وبیش بی‌قرارم می‌گنجد یا نه؟! اما بسم‌الله می‌گویم و مثل همیشه می‌سپارم به خودشان…

بچه‌زرنگ!
10:18 - 13 آبان 1402
رودررو با برادر شهید «احمدرضا ربانی»؛ اولین شهید دانش‌آموز اصفهان:

بچه‌زرنگ!

خبرنگار روزنامه اطلاعات که آن لحظه در منطقه حضورداشته است، خبر شهادت احمدرضا را این‌طور می‌نویسد: «وقتی این جوان تیر خورد و افتاد، سرش را روی زانویم گذاشتم. جمله‌ای که او در لحظه‌های پایانی زندگی‌اش گفت، این بود: «من خدا را دیدم… .»

آتش جنگ!
14:13 - 29 مهر 1402
از شهریور 1359 تا شهریور 1360 چه گذشت؟

آتش جنگ!

ارتش بعث کیلومترها در خاک ایران پیشروی کرد و بعد پیشنهاد آتش‌بس داد. ایرانی‌ها نپذیرفتند و گفتند تا زمانی که ارتش دشمن در خاکشان باشد، می‌جنگند. آزادی زمین‌های اشغالی بسیار سخت می‌نمود.

«شب‌های جمعه، تکیه شهدا یادت نره»!
10:53 - 29 مهر 1402
مروری بر زندگی شهید «حسین قصاب» به روایت مادرش:

«شب‌های جمعه، تکیه شهدا یادت نره»!

«در رو که باز کردم سراغ تو رو گرفت. چرا این هفته نیومده سر خاک من؟ مامان کجاس؟» گفتم: «یه ماچ بده تا بگم!» صورتش را جلو آورد. نمی‌دانم صورتش را بوسیدم یا نه؛ اما همین که گفتم تکیه شهدا دیگر حسین را جلوی رویم ندیدم.

هشت سال جنگ با سلاح «همدلی»!
14:48 - 26 مهر 1402
روایتی از تأسیس ستاد پشتیبانی جنگ در دانشگاه اصفهان:

هشت سال جنگ با سلاح «همدلی»!

همه ما جنگ را خوب می‌شناسیم. جنگ برایمان یعنی گلوله و آتش؛ یعنی خرابی و آوارگی؛ یعنی داغ آدم‌هایی که دوستشان داریم: برادر، پدر، فرزند، همسر و رفیق.

یکی بود؛ یکی نبود!
14:00 - 26 مهر 1402
داستان‌هایی واقعی از روزهای همدلی:

یکی بود؛ یکی نبود!

ده تا لباس دوخته بود، ده تا با اندازه‌های مختلف. توی ذهنش هر ده رزمنده را تصور کرده بود که یکی‌شان، نسبتا قدبلند و آن دیگری، چاق و دیگری، متوسط و… بود. هرچه پارچه داشت، هی دوخت و دوخت.

یکی‌یکی به هم رسیدیم و یکی شدیم!
13:47 - 26 مهر 1402

یکی‌یکی به هم رسیدیم و یکی شدیم!

ترس را ریختیم دور. دست‌هایمان به هم رسید. قلب‌هایمان در هم گره خورد. صدایمان یکی شد و حرف‌هایمان مشترک. زن و مرد و بزرگ و کوچک هم نداشت. شدیم یک پیکر و یک واحد و قطع کردیم هر دستی را که دست‌درازی کرده بود به مشتی از خاک سرزمینمان.

جنگ تحمیلی، صحنه کارزار دیگری برای زنان آفرید
13:19 - 26 مهر 1402

جنگ تحمیلی، صحنه کارزار دیگری برای زنان آفرید

از دهه 40 تا پیروزی انقلاب اسلامی، زنان حضور گسترده‌تر و مستمری از خود نشان دادند و این به‌خاطر خودباوری بیشتری بود که امام خمینی(ره) در زنان پدید آورد و لبیک آنان به دعوت امام(ره)، برای حضور سیاسی‌اجتماعی بوده است.

زنی که فرمانده «گردان نانواها» بود
11:04 - 26 مهر 1402
همراه با «فاطمه ملکی» و روایت کتابش که این روزها از آن رونمایی شده است:

زنی که فرمانده «گردان نانواها» بود

«گردان نانواها» کتابی است که زمان زیادی از انتشار آن نمی‌گذرد؛ کتابی که «فاطمه ملکی» آن را نوشته و در یکی از روزهای هفته دفاع‌مقدس، یعنی همین دوسه هفته پیش در اصفهان از آن رونمایی شده است.